۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

شعر تازه


اتوبیوگرافی

پنجاه و سه سال آزگار ,
این قطار بی مقصد و بی مقدار
با تنها مسافرش ,
کماکان , ........... تلک وتلک وتلک
* * *
رهگذران , برخی
صورتکهای پشت پنجره اش را
سیرت عشق!
و بعضی ,نیشریشخندش می کنند!
* * *
زندانی قطار , دیرسالیست در التزام زن و فرزند و روزمرگی
خلوتی با خود ندارد
تا که شاید سیاه مشقی بی خلوت بر اندام کاغذ روزگارش بپوشاند.
* * *
او در تاریک روشنای فکرش شبهای شعر شماره می کند!!!
(بیخود شده از خویش) ضجه میزند
اینک که بذر وباران شعر وکلام فراهمند ,
گلواژه های آزادی چرا در دشتهای اندیشه ام گل نمی کنند ؟
و من چرا هر از چندی در آن ایستگاه نور ساکن نمی شوم ؟
* * *
یاوری کن ,
تو ای شریک شعر من
ترمز اضطراری این قطارو مسافر لا کردارش را بکش ,
بکش تا پیاده شویم!




۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

سیاهچاله 16/4/04 همایون


سیاهچاله به مسعود خیام

  • شگفتا


که از پس به توان قرن
هنوز
همان سکته ی سیاه فسیل سلسله می جنباند!


* * *


مرزبانان زمخت دروازه های دگم گمان
کماکان
می مو بیو سند(1)
و ما همچنان شاهدان شهمات شکار تبار خویشتنیم


* * *


کوشندگانمان
کیهانی از تکفیر به دوش می کشند
در آرزوی ظهور آن
پرنده ی پیدا وپنهان
که به صد سال
سلام وصلوات!
تنها
تنها سه بار در آسمانمان
پر زد و پر پر زد


* * *


دوست من
تو چشم دوخته ای به اختر سوخته ای
و من
خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد(2)

1- نوار موبیوس 2- حافظ

۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

موج سبز

بی خیال

لابلای رو یا و ر یال , گمال گشت(1) می زدم

که فصل فیس بوک تاب مستوری از کف داد

ققنوسهای <جنگاور> جوان, برگ زیتون به منقارشان,
به پهنای
آسمان ایران

با سبز کوچ رنگین کمانشان ,

شانه به شانه نشاط را نشانه رفتند-می روند

پیران پیرومان چهچهه ی سرود سبز بی مرز زدند
-می زنند

حضرت هراس , داس می زند ,می زند......

ابلیس روسفید کفر کهریزک اوست

رمضان , شعبان و اشرف چار چشم,

قداره ها کشیده و می کشند -می کشند

و من

بال در بال تو تا کهکشان قد می کشم-قد می کشم

تیغ و تیشه می زند

ریشه می زنم

انگ می زند , سنگ می زند

سبز می شوم ,سبز می شوم سبز ,می شوم سبز,......همایون 22/10/09