۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه


قلبم را که غریب میطپی,
می طپی...
چشمانم را هاج واج صوفیانه می رقصی
میرقصی !
وقتیکه کودکانه می خندی, خاموشی خشمم را غش غش
,,,
سفینه ی دستانم مستانه , ستاره ات را به کهکشان هر کجا,
حتا به آخر خوشه های دوشیزه,
شکار خواهد کرذ !
و بالاتر از آن
لکنت زبانم حافظانه
غزال ترا تا ابد می غزلد>

عاشقانه


قلبم را که غریب می طپی, میطپی

چشمم را هاج و واج می رقصی
و خشمم را که کودکانه غش غش می خندی

دستان سفینه ام , ستاره ات را , به کهکشان هر کجا !
حتا به آ خر خوشه های دوشیزه , شکار خواهد کرد
وبالاتر از آن
لکنت زبانم , غزال ترا حافظانه تا ابد می غزلد