آغوش باز
آنگاه که گلنعشهای فرش سبز ,
خشت خام خشونت را
به خون سرخ خویش خیس می کنند
پزشکی بی قانونی , در خیابان ناصر خسرو خمیازه می کشد !
دلالان کودتا
دار وندار یار دبستانی دار زده را دودر می کنند
* * *
صدایی از دور میاید !
آی مردم:من حر ابن یزید بسیجی ام !
آی مردم:
چشمان شرمسارم,چه چیزها که ندیدند!!!
میلشان بکشید میل
آی مردم:
دست یاریگر دستانم شکسته بود که دوستی نکردند
دستبندشان بزنید دستبند
آی مردم:
پاهای لنگ در گلم , به سمت سبز خیابانتان نیامدند!
ببخشید , ببخشید
تازگیها اما , قلب قلابی ام که قرنها قندیل بسته بود
به عشق شما گر گرفته است
چه کنم؟
بمانم؟
یا بمیرم از خجالت؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر