۱۳۸۸ بهمن ۲۸, چهارشنبه



آغوش باز

آنگاه که گلنعشهای فرش سبز ,

خشت خام خشونت را

به خون سرخ خویش خیس می کنند

پزشکی بی قانونی , در خیابان ناصر خسرو خمیازه می کشد !

دلالان کودتا

دار وندار یار دبستانی دار زده را دودر می کنند

* * *

صدایی از دور میاید !

آی مردم:من حر ابن یزید بسیجی ام !

آی مردم:

چشمان شرمسارم,چه چیزها که ندیدند!!!

میلشان بکشید میل

آی مردم:

دست یاریگر دستانم شکسته بود که دوستی نکردند

دستبندشان بزنید دستبند

آی مردم:

پاهای لنگ در گلم , به سمت سبز خیابانتان نیامدند!

ببخشید , ببخشید

تازگیها اما , قلب قلابی ام که قرنها قندیل بسته بود

به عشق شما گر گرفته است

چه کنم؟

بمانم؟

یا بمیرم از خجالت؟