۱۳۸۸ اسفند ۱۴, جمعه

این همه تنهایی


اینروزها
در دایره ی دوستیها هم , زمهریر حضور زهر وزنگار
آزارمان می نوازند
این میان
گمشدگان در گذشته ها , در درشت نی درگذشتگان
دریوزگی سور سگ خانگی می برازند
آنسوتر
غافلان قاف غروب وغربت ,
فریب جهان را , به دور ناف منافع خویش
به طواف می خرازند
* * *
پرتیم و پرچیم
پای منبر پاییز زر می زنند وزار میزنیم
وه که ما چه ماهرانه , پرده های پنجره را , پشت ورو پوشیده ایم
(و آسمان کفاف این همه تنهایی را نمی دهد)!

31/7/2004

هیچ نظری موجود نیست: